رويدادها ي تاريخي
 ارسالي صيقل ارسالي صيقل


12 نوامبر سال 1963 كتاب «سيويك كالچر ــ فرهنگ مدني» تاليف پروفيسور گابريل آلموند و سيدني وربا كه محتواي آن در جهان به صورت يك فرضيه سياسي شناخته شده و اصول و تعاريف آن رسميت يافته است انتشار يافت كه در باره تكامل دمكراسي و رفتار سياسي بشر است. در اين تاليف مهم، نفوذ افكار ارسطو به خوبي ديده مي شود. طبق اين فرضيه، دمكراسي واقعي بدون درك كامل آن از سوي مردم و مشاركت وسيع و دلسوزانه در آن به وجود نخواهد آمد. بنابراين، مردمي كه از فرهنگ مدني بر خوردار نباشند «دمكراسي واقعي» نخواهند داشت. بايد مردم به دمكراسي وفادار و اصحاب دمكراسي اعتماد مردم را به كارآ يي چنين نظامي جلب كنند، و تا اين دو اصل تحقق نيابد؛ مردم داوطلبانه آماده دفاع از دمكراسي خود نخواهند بود.طبق اين فرضيه ؛ فرصت طلبان سوءاستفاده گر، چاپلوسان و آزمندان سه دشمن اصلي رسيدن مردم به يك «فرهنگ مدني» هستند. اين دو استاد مردم را سه دسته كرده اند : يك دسته كساني هستند كه از دمكراسي و امور حكومت بي اطلاعند و در نتيجه مشاركت واقعي و صادقانه در آن ندارند؛ دسته ديگر اطلاع دارند ولي به دليل بدبيني و يا بي اعتمادي، در امور سياسي جامعه خود غير فعال هستند و دسته سوم كه هم آگاهند و هم فعال. وقتي كه دسته اول به حد اقل خود برسد و دسته دوم نيز فعال شود، جامعه داراي«فرهنگ مدني» خواهد شد كه البته رسيدن به اين هدف آسان نيست و بدون داشتن آموزش وپرورش خوب (مدرسه و رسانه) نيل به آن امكان پذير نخواهد بود. طبق اين فرضيه، مراجعه به صندوقهاي راي گيري در روز انتخابات ـ بعضا به اصرارـ براي رسيدن به فرهنگ مدني كافي نيست و جامعه اي از فرهنگ مدني برخوردار خواهد بود كه در آن، آستين بالا زدن و ازمنافع عمومي دفاع كردن عادت و يك امر طبيعي مردم شود مثلا نخريدن از فروشگاهي كه گرانفروشي مي كند و معرفي آن، شكايت از كارمند خاطي دولت ، مخالفت با انتخاب مجدد نماينده اي كه خوب كار نكرده و....
نژادها آژانس دولتي دارو و غذا در آمريكا ( اف. دي . ا. ( در نوامبر 2004 دارويي را مورد تاييد قرار داد كه تنها براي سياهپوستان نافع است و اعلام داشت كه داروي تازه ساز « بي بيد » ويژه جلوگيري از ابتلاء سياهپوستان به بيماري هاي قلبي است و در افراد ساير نژاد ها از سفيد و زرد و ... تا ثير ندارد و نبايد برايشان تجويز شود. قبلا مشاهده شده بود كه داروهاي « ا. سي. اي ــ اين هيبيتور » كه نقش بزرگي در كنترل بيماري هاي قلبي در مردم داشته اند روي سياهپوستان بي تاثير بودند و با كشف اين حقيقت، پژوهشگران دست بكار شده و از تركيب دو داروي « هايدرالازين » و « ايزو سوربيد دي تيترات » داروي « بي بيد » را ساخته اند كه تنها در كنترل بيماري هاي قلبي سياهپوستان موثر است. اين نخستين بار نيست كه اعلام مي شود داروها بر پايه نژاد ، اقليم و سن؛ متفاوت بايد باشند ، دير زماني است كه رشته هاي تخصصي تازه در مدارس پزشكي به وجود آمده است، مثلا تخصص در درمان بيماري هاي سالمندان، مناطق حاره اي، مناطق خشك، و .... چرا حزب نازي پيروز شد ؟ در اين روز درسال 1933 اعلام شد كه درانتخابات همان هفته آلمان، حزب سوسياليست ملي كارگران (نازي) 92 در صد آراء را به دست آورده است و زمام امور اين كشور را به دست خواهد گرفت. هيتلر رهبر اين حزب بود. تاريخ نگاران اين پيروزي شگفت انگيز را كه نقطه عطفي در تاريخ اروپا در قرن 20 به شمار مي ايد نتيجه شعارهايي دانسته اند كه كه المانيها از دير باز تشنه شنيدن آن بودند. هيتلر در نطقهاي خود با سر دادن اين شعارها آنان را اميدوار، و به اصطلاح ذوق زده كرده بود. هيتلر مي دانست كه شعارها بايد مرهمي بر زخمهاي مردم باشد تا بردلهايشان بنشيند و نظرشان را به گوينده شعار به عنوان نجات دهنده جلب كند. آلمانيها در قرار دادهاي پايان جنگ جهاني اول(ورساي) تحقير شده بودند و غرامات و تعهدات سنگيني بر انها تحميل شده بود. اقتصاد آلمان فلج شده بود و «مارك» پول ملي آلمان تقريبا بي ارزش شده بود، نظم سابق كه آلماني ها به آن عادت كرده بودند وجود نداشت و احزاب و گروههاي سياسي بر سر و كول هم مي زدند و اميدي به بهبود اوضاع نمي رفت. در اين شرايط تنها با شعارهاي ناسيوناليسي و تحريك احساسات ملي و معرفي فردي به عنوان «منجي» مي توان همگان را جلب و پشت سر او متحد كرد كه هيتلر و حزب نازي موفق به اين كار شده بودند. سالروز به اجرا در آمدن منشور ملل و نگاهي کوتاه به انتقادهايي که از سازمان ملل مي شود 24 اكتبر سالروز به اجرا در آمدن « منشور ملل » در سال 1945 ميلادي و به عبارت ديگر آغاز كار سازمان ملل است . نخستين مجمع عمومي اين سازمان نيز سال بعد در همين روز( 24 اكتبر 1946) در « فلاشينگ ميدو» در شهر نيويارك گشايش يافت. مروري بر كارنامه سازمان ملل نشان مي دهد كه موفقتر از جامعه ملل نبوده و با ساختار كنوني و تا زماني كه منشور آن اصلاح و « وتو = حق رد » از كشورهاي پنجگانه سلب نشود بعيد است كه موفقيت داشته باشد ؛ زيرا كه فاتحان جنگ جهاني دوم شش دهه است كه در اين سازمان حرف آخر را مي زنند و آن را به صورت «سازمان دول پنجگانه» درآورده اند ، زيرا كه مجمع عمو مي آن كه قاعدتا بايد تصميم گيرنده اصلي باشد از حد يك تريبون آزاد نمي تواند پا فراتر بگذارد و به همين لحاظ دهها سال است كه برخي از روزنامه نگاران واژه « متحد » را در نوشته هاي خود هنگام خطاب كردن اين سازمان بكار نمي برند و كتاب سياسي پر فروشي هم تحت عنوان « سازمان ملل نامتحد » انتشار يافته است. منتقدين اين سازمان مي گويند كه با ساختار فعلي كه تصميمات اركانهاي مردمي آن به ويژه كميسيون حقوق بشر ضمانت اجرايي ندارند، دست كم نام اين سازمان به « سازمان دول » تغيير يابد تا مردم با شنيدنش عصبي نشوند . اشغال نظامي عراق كه عضو اين سازمان حافظ صلح ! بوده است به منزله آخرين ميخ برتابوت آن تلقي شده است. ولي دولتهاي پنجگانه كه هنوز آن را براي مقاصد خود لازم دارند نهايت تلاش را بعمل مي آورند كه مانع دفن جنازه شوند.
زاد روز « كارلايل » و نظر او درباره تاريخنگاري سوم دسامبر ( نيمه شب) سال 1795 « توماس كارلايل » مورخ ، نويسنده و انديشمند بزرگ اسكاتلندي به دنيا آمد و آثار متعدد از او باقي مانده است كه مهمترين آنها كتاب چند جلدي « تاريخ انقلاب بزرگ فرانسه » است.از آنجا كه وي در نيمه شب متولد شده است ، چهارم دسامبر را « زادروز » او به حساب آورده و برگزار مي كنند. كارلايل در تاريخنگاري انقلاب كرد و تاليفاتش را بدون « فوت نت » منتشر ساخت و روشي را پايه نهاد كه اينك به «تاريخنگاري ژورناليستيك» معروف شده است. وي معتقد بود مردمي كه به يك مورخ اعتماد دارند بايد حرفهاي او را بپذيرند و لذا نيازي به ذكر غير ضروري مآخذ و اصحاب قول نيست ، زيرا كه مورخ قبلا درستي مطالبي را كه به دست آورده آزمايش كرده است و اگر ترديد دارد بايد ترديد خود را ذكر كند و به گردن ديگران انداختن درست نيست. ذكر مآخذ كه خود آنها هم معلوم نيست معتبر باشند باعث پيچيدگي نوشته و اطاله كلام مي شود. بكار بردن همه مآخذ و رفرنس ها تنها براي يك سكالر (كتاب درسي دانشگاهي _ کار دانشگاهي - مدرس و پروفيسور) لازم است. كارلايل تاييد كرده است كه « فرد ديگري» بايد «تاريخ روز( خبر ) » را بنويسد كه انديشمندان پس از او، اين « فرد ديگر » را « روزنامه نگار » نام نهادند. به اين ترتيب وي راهي را گشود كه به قبول اين اصل انجاميد كه روزنامه نگار « تاريخ امروز » را مي نويسد وعناصرش را به دست مي دهد و تاريخنگار بعدا پس از حصول نتيجه با حوصله بيشتر و انتخاب يك روش تحقيق مطمئن و متدولوژي آن را دنبال خواهد كرد و با جمع آوري اسناد لازم، كل « رويداد » را شرح مي دهد و بايد « علت و يا علل » و « نتيجه و يا نتايج» را روشن كند . بنا براين، اين دو حرفه ( روزنامه نگاري و تاريخنگاري ) داراي يك قلمرو واحد هستند . كارلايل مورخ را به مثابه يك کارآگاه( پليس ) مي داند كه براي « قاضي تاريخ » مدرك جمع آوري مي كند و « قاضي » همان نوشته و يا كتاب تاريخ بوده و دادرسي همان شرح رويداد است كه چرا شروع شد ، چگونه انجام گرفت و به كجا ختم شد ( نتيجه چه بود ) . به عقيده كارلايل و پيروان نظر او ، هيچ فرد و گروه را ه فرار از دست کارآگاه و قاضي تاريخ را نخواهد داشت ؛ لذا بايد مراقب اعمال هر روز خواهد باشد . بازپرس(کارآگاه ) تاريخ با ديگر باز پرسها اين فرق را دارد كه هم برضد و هم در دفاع از يك رويداد و اصحاب آ ن ، به جمع آوري سند مي پردازد. با اين استدلال ، تاريخ نگار همان روزنامه نگار است كه به جاي امروز در باره ديروز و ديروزهاي دور تحقيق مي كند و مي نويسد تا تجربه گذشتگان هدر نرود و در امور جاري بكار گرفته شود و اشتباهات تكرار نگردد . كارلايل به « ناراتيو - شرح نويسي» يك رويداد تاريخي توجه بيشتري دارد تا به رديف كردن ماخذ و منابع و رفع مسئوليت كردن از خود ، و با همين استدلال تاريخ انقلاب فرانسه را بدون فوت نت نوشته است و تاريخ نگاري پر از فوت نت نويسي را نوعي « رونويسي » خوانده است.
استراتژي تازه چين : بسط نفوذ با استفاده از درگيري آمريکا در خاورميانه پژوهشگران آمريكايي امور چين كه ماحصل نظر آنان دوم دسامبر 2003 در روزنامه هاي اين كشور انتشار يافته بود به اين نتيجه رسيده اند كه چين از مشغله دولت آمريكا در مبارزه با تروريسم و درگيري هاي آن در افغانستان و عراق ، و افزودن برنامه حمايت از برقراري دمكراسي در كل خاورميانه بر آنها استفاده كرده و بدون فوت وقت به بسط نفوذ خود در آسيا پرداخته و بزرگ شرق شده است. روزي كه آمريكا از خاورميانه خلاص شود ، ديگر راهي براي بازگشت به آسياي شرقي نخواهد داشت زيرا كه با منطقه ديگري رو به رو خواهد بود ، منطقه نفوذ چين و مملو از كالاي ساخت چين و پايگاه بازرگانان و حرفه گران و گذرگاه توريست هاي چيني. به نظر اين پژوهشگران كه نتايج مطالعات خود را ، نخست به مقامات مربوط دولت آمريكا مي دهند ، چين ايده سوسياليسم را رها نساخته ، بلكه مي خواهد آن را به جاي فقر بر پايه ثروت و شهرت خوب و با جلب خوش بيني جهانيان تكميل كند. زيرا كه از شكست شوروي و اروپاي شرقي درس گرفته است. چينيان در اين زمينه به اين نتيجه رسيده اند كه سوسياليسم با خواست و رضاي مردم و از طرق دمكراتيك پايدار خواهد ماند تا از راه انقلاب و دولتي كردن و اجبار مردم به رعايت آن. تيم رهبر تازه چين كه در بهار پارسال روي كار آمده هم جهانشناس است و هم در گارد سرخ مائو خدمت كرده است و اعضاي آن عموما بر زبان انگليسي مسلط و از اوضاع آمريكا آگاهند. استراتژي آنان عبارت است از: لبخند ، تجارت ، معامله ، احترام متقابل ، جلب اعتماد و دوستي ـ چيزي كه آسيايي ها از قرنها پيش در آرزوي آن بودند. اين پژوهشگران نظر داده اند كه چين در آسيا ، فعلا از مرزهاي شرقي خاورميانه كه جولانگه آمريكا شده است پيشتر نمي رود و درعوض تلاش خود را متوجه آمريكاي لاتين ، آفريقا و آسياي ميانه كه شوروي در آنجا شكست خورد مي كند. چين تلاش مي كند كه هند را در كنار خود بنشاند و به گونه اي رفتار كند كه كينه گذشته را فراموش كند. كسي باور نمي كرد كه چيني ها با نيروي دريايي هند مانور دوستانه دهند و ناوشكن هاي هندي از شانگهاي ديدار بعمل آورند و مورد استقبال قرار گيرند. مسئله عمده چين با آمريكا اينك كسر تراز تجارت دو كشور است . سال 2002 صادرات چين به آمريكا 103 ميليارد دالر بيش از واردات از آن كشور بود كه در سال گذشته به 120 ميليارد افزايش يافت. رهبران چين مي كوشند كه براي اين مسئله راه حل منطقي و خردمندانه بيابند و درعين حال مايلند كشورهايي كه از قدرت آمريكا در هراسند بر ميزان معاملات خود با چين بيافزايند تا جاي آمريكا را در تجارت خارجي چين بگيرند و موضع آن دولت را تقويت كنند.
وقتي كه يك فيلسوف مشاور مي شود چهارم دسامبر سال 54 ميلادي سناي روم بر پايه افكار افلاتون كه مردم عموما يا اهل عمل هستند و يا اهل فكر و رئيس كشور بايد هر دو هنر را داشته باشد تصويب كرد از آنجا كه دشوار است چنين فردي را به دست آورد ، امپراتور كه عمدتا مرد عمل است بايد داراي يك مشاور از اصحاب فكر شود تا كامل گردد و چون در آن زمان ، تنها دو فيلسوف بزرگ در « روم » وجود داشت تصميم گرفتند كه « لوسيوس آمنوس سنه كا » را كه درعين حال بهترين خطيب وقت بود به عنوان مشاور اول و « بوروس » فيلسوف ديگر را جانشين مشاور قرار دهند . پاره اي از مورخان قرون جديد و معاصر نوشته اند كه هدف سناي روم در حقيقت تعد يل كارهاي ناصواب « نرون » امپراتور وقت بود وچون \"سنه كا\" مدتي معلم خصوصي نرون بود اورا مشاور اول وي قرار دادند که با اين مصوبه مخالفت نكند . « سنه كا » كه در اسپانيا در يك خانواده رومي به دنيا آمده بود در فلسفه و حكمت ، و هنر خطابت چنان پيشرفته بود كه اورا « كامل » لقب داده بودند . سنه كا ي 60 ساله پيش از قبول سمت تازه در جلسه سنا خطاب به سناتورها گفت كه با سه شرط اين سمت را خواهد پذيرفت و اين شرايط از اين قرارند : خود داري از جنگ ديگري با خراسان و حل اختلافات و تقسيم جهان ميان دو امپراتوي از راه مذاكره ، زيراكه تاكنون جنگ با خراسان به سود روميان نبوده وخاوره شكست كراسوس از آنجا را پس از يك قرن فراموش نكرده اند . مادر ، همسر و بستگان امپراتور نبايد در امور كشور مداخله و از اين و از آن جانبداري كنند و بالاخره مكاتبات و متن سخنرانيهاي امپراتور بايد قبلا توسط او تهيه شود زيرا كه اين اسناد در تاريخ خواهد ماند و اگر كسي نباشد كه حرفهاي امپراتور را كنترل كند ممكن است دردسر ساز شوند و سنا و امپراتور، هر دو ، اين شرايط را پذيرفتند . سناتور ها از شرط دوم سنه كا تعجب كردند زيرا كه مادر امپراتور از حاميان سنه كا بود و هزينه تحقيقات و تحرير كتابهايش را تامين مي كرد. حرف شنوي نرون كه طبيعتي ظالم داشت از سنه كا د يري نپاييد و هرسه شرط را زير پا گذارد. سنه كا پس از اين كه نرون مادر خود را كشت و ترتيب قتل « بوروس » را داد و با هر پيش آمدي مخالفانش را متهم واز سر راه خود برمي داشت و به اندرز هاي گوش نمي كرد كناره گيري كرد كه نرون همسر خود را هم با ضربه لگد كشت و ظلم هاي ديگر ي مرتكب شد كه مردم پاره اي از اين جنايات را به حساب كوتاهي سنه كا گداشتند كه سنه كا پس از نوشتن رساله اي در دفاع از خود كه اندرز ها ي او در مغز چون سنگ نرون فرو رفتني نبو د خودكشي كرد . با اين عمل، مردم متوجه اشتباه خود درباره سنه كا شدند و بيزاري انان از نرون صد چندان شد به گونه اي كه نرون نيز به دليل همين تنفر عمومي در نهم جون سال 68 ميلادي خود كشي كرد . از« سنه كا» ده كتاب در باره فلسفه و فن خطابت و نوشتن باقي مانده كه معروفترين انها « تفاوت آرزو و هوس » است. خودكشي سنه كا و نرون باعث به فراموشي سپرده شدن ابتكار سناي روم نشد و اينك بيشتر سران كشورها داراي انديشمند و مورخ مشاور هستند و نطقهاي رسمي شان را كارشناسان اين كار مي نويسند و....
جفرسونين ودمكراسي توماس جفرسون انديشمند و دولتمرد آمريكايي پنجم دسامبر سال 1804 ميلادي براي دومين بار يه رياست جمهوري ايالات متحده انتخاب شد. به اين مناسبت نگاهي كوتاه به فرضيه او درباره دمكراسي ، موسوم به « جفرسونين دمكراسي » يا مردمسالاري جفرسوني و بعضي از عقايد ديگر او مي افكنيم . توماس جفرسون كه اعلاميه استقلال به قلم اوست و هشت سال بر فدراسيون آمريكا رياست كرده است فرضيه دمكراسي خود را با توجه به جمهوري افلاتون ، ليبراليسم لاك ، مسئوليت اجتماعي راي دهندگان در قبال انتخاب خود (فرضيه اسپينوزا ) ، انديشه هاي روشنگران قرون 16 ، 17 و18 اروپا و اخلاق مسيحيت تنظيم و بيان داشته است . او حقوق سياسي ــ اجتماعي برابر مردم ، ليبراسم ، و مشاركت كامل دردمكراسي را سه عامل اصلي مردمسالاري اعلام داشته است . جفرسون كه از شاهدان عيني انقلاب فرانسه بود در مورد منتخبان ( نماينگان براي هرسطح ) تاكيد بر شرايط فرد داشته از جمله تحصيلات و تجربات ، شناخت او از مديريت ها و جامعه ، شناخت منافع عمومي وعلاقمندي كامل به حفظ و تامين آنها ، ترس از اشتباه و خطا كردن در امور عمومي ، وبالاخره عزم جزم به خدمت داشتن . جفرسون بشر را طبيعتا مشتاق به آزاد بودن ، استقلال فعاليت داشتن ، و داراي شان و حيثتي برابر بودن مي داند كه دشواري هاي يك جامعه با نقض اين عوامل بروز مي كند . جفرسون تاكيد دارد كه انسان حق زندگاني عادي كردن ؛ آزاد بودن ؛ پيشرفت داشتن و تملك دارد كه نمي شود سه حق اول و دوم وسوم اورا نقض كرد كه عصيانهاي فردي و اجتماعي نتيجه آن است . در مورد حق چهارم ( مالكيت ) ، جفرسون آن را تا حد نياز ضروري و تعادل؛ مجاز به محدودن شدن مشروط مي داند و از اين لحاظ است كه مفسران عقايد جفرسون اورا متمايل به نوعي سوسياليسم ملايم مي پندارند و به اين نظام « سوسياليسم جفرسوني » عنوان داده اند ، زيرا كه وي دولتها را مسئول تامين رفاه عمومي مردم مي دانسته كه در اين قسمت افكار او با كاپيتاليسم خالص متفاوت است . كاپيتاليسم تامين رفاه يك فرد را كه قادر به فعاليت است برعهده خود او گذارده است ، نه دولت . وي همچنين آموزش وپرورش مساوي و رايگان و نيز برخورداري مردم از امنيت كامل را حق اساسي آنان مي دانسته كه از نظر او امنيت قضايي و اقتصادي افراد از اين قبيل است. جفرسون همانند ارسطو تاكيد بر اخلاق سياسي داشت. وي كه موسس دانشگاه دولتي ويرجينيا است گفته است كه رشد و تكامل هر جامعه نسبت مستقيم با برخورداري مردم آن جامعه از اموزش و پرورش دارد و هر قدر كه سطح آگاهي هاي مردم بالا برود قانون شكني و تعدي كمتر مي شود . جفرسون نشريات ( رسانه ها ) ، كتابها و سخرانيهاي عمومي را بمانند مدارس از ستونهاي اصلي آموزش و پرورش مردم دانسته است . وي مي گويد كشوري را مي توان مستقل حقيقي خواند كه از لحاظ اقتصادي خود كفا باشد . نقل كرده اند كه جفرسون گفته است : يك دولت (شهر ، ايالت و يا كشور ) كه نتواند ماليات واقعي وضع و آن را جمع آوري كند از مردم خود واهمه دارد.
منبع: وب سايت حزب توده
May 1st, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی